سیزدهمین آن دوازده نفر

فراموشی شکلی از آزادی ست

سیزدهمین آن دوازده نفر

فراموشی شکلی از آزادی ست

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

چه اتفاقی افتاد که ظروف یک بار مصرف وارد پروسه نذری دادن شد؟؟
تا قبل از ده سالگی که هنوز استفاده از ظرف های پلاستیکی مرسوم نشده بود،در چنین روزهایی،مادرم یا خاله بزرگم کاسه های ملامین گلسرخ را از ته گنجه چوبی خارج میکردند و تمییز میکردند و توش آش منقش به عطر خوش نعنا داغ را میکشیدند.
و بعد نوبت من بود.سینی بزرگی در دست زنگ خانه همسایه ها را میزدم و دم در خانه ها چشم انتظار ظرف پر شده از شکلات و بیسکوئیت و شیرینی،این پا و آن پا میکردم.فکر کنم همسایه های قدیمی هنوز برق نگاه کودک سینی به دست و مشتاق ده سال پیش را به یاد دارند...

  • خشی [دگرباش]

این که آیا احساس به فیزیک بدن مربوط است را من نمیدانیم. باید از یک فیزیولوژیست روانشناس بپرسید.

اما چیزی در وجود من فروریخت.در تنم اکنون ویرانه ای برپاست. ویرانه ی برپا!

رفت یا نرفت؟؟باز هم نمیدانیم. اما چیزی در من فروریخته.شوخی یا جدی گفت میرود و صدای شکستن آمد. 

چیز های عزیزی زیر آوار ماند،خشکی چیره شد و لبها ترک خورد...

بی تو باید بی تو باید تا نفس دارم ببارم...

والسلام!

  • خشی [دگرباش]