سیزدهمین آن دوازده نفر

فراموشی شکلی از آزادی ست

سیزدهمین آن دوازده نفر

فراموشی شکلی از آزادی ست

تو که نمیدانی بین ما چگونه گذشت نخواهی فهمید آنچه من میگویم.
تنها باید بگویم آنچه امروز فهمیدم از بزگترین درس های زندگی من بود.بزرگتر از درس معلم که الف را آموخت تا نام معشوق را بر دل بنگارم.امروز نقشی بر خاطرم نشست که یحتمل تا پوسیدن استخوانم خواهد ماند و آن یافتن اعتمادی ست از سوی کسی که انتظارش را هرگز نداشتی.اعتمادی که هر کسی باید بیابد.حالا من در زندگی کسی را دارم که میدانم رفیق شفیق است. نه تنها برای من، برای هرکسی که دوستی واقعی را درک کند.
فحوا کلام من آن که همه شما را وصیت میکنم:
وصیت میکنم که نخست معشوقی برگزینید که در چشم شما زیباترین آفریده خدا باشد و آرامش را در سکوت چشمانش بتوانید دریابید.
سپس رفیقی را بجویید که مطمئن باشید در سخت ترین لحظات پشت بر شما نمیکند و پا به پای شما شادی و غم را میپوید و مهم تر از همه شرافت را بر خواسته های پست خود غالب میکند.
و سوم دیگر آنکه خواننده را هیچ اجباری نیست بر خواندن نشخوار های ذهن من
والسلام

  • خشی [دگرباش]

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی