من متحجر نیستم.از این مدل ها که رفتن پیش روانشناس رو ننگ میدونن و فکر میکنند فقط دیوانه ها به روانشناس و روانپزشک مراجعه میکنند.یا برای رفتن پیش مشاور بهانه ای مثل مشاوره ازدواج و بارداری و امثالهم لازمه.نه.من اینجوری نیستم.
ولی دیروز رفتم پیش دکتر روانشناس.به زور رفتم.البته خیلی هم زور نبود.اما فکر میکردم به مامانم کمکی دارم میکنم.به هر حال رفتم و هنوز از آشفتگی اون یه ساعت رها نشدم.من دلم نمیخواست اونجوری راجع به احساسم و رفتارم حرف بزنم.فکر کنید، در حال حرف زدن راجع به عمیق ترین احساستون هستید و خب یه قسمتایی هست که براتون مهم نبوده و اصلا یادتون نمیاد و میگید نمیدونم بعد آقای روانشناس لطف میکنن و این حقیقت رو توی صورتت میکوبند که تو اهل فراری.فرار یه راه حل پاتولوژیک (اگه درست یادم مونده باشه) برای رفع مشکلاتته.باز خوبه آدم خیرخواهی بود.گفت تا وقتی خودت نمیخوای دیگه نرو پیش دکتر.
و من نمیخوام.من نمیخوام برم پیش روانشناس.نمیخوام دیگه کسی اونجوری راجب احساسم و رفتارم اقتراح کنه
و من هنوز آشفته ام...